نامه عاشقانه4

ساخت وبلاگ

عزيزم


در تمام لحظات مبهم وسرد و دراوج ويراني دلم
و در زير خروارها خروار خاك ياس
به تو پناه آوردم
وتو
ويرانه قلبم را دوبار آباد ساختي و لحظات مبهم و سرد را پر از شور ونشاط
و مرا كه به مرز نابودي رسيده بودم حيات دوباره بخشيد
هر روز طلوع را مي نگرم
اما
طلوع خورشيد بي تو چه دلگير است و برايم لحظات غروب را تداعي ميكند
دلم ميخواهد هر روز در كنارت باشم
هر روز و لحظه زندگي ام
و در هر طپش قلبم به ياد تو
نگاهم را به نگاهت بدوزم
ولي تو مثل من نبودي
دوست نداشتي مرا ببيني
مي گفتي چه سخت است هر بار كه تو را ميبينم دلتنگ تر ازقبل ميشوم
آيا اين جواب قانع كننده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمي دانم شايد چون خودت ميداني وصالمان خيالي بيش نيست نمي خواهي خود را وابسته كني
نمي دانم
براستي نميدانم بر سر عشق ما چه خواهد آمد ؟
آيا روزگار آن را در زير گامهاي خويش پايمال ميكند؟
يا نه
آسمان عشق ما را به افلاك ميبرد؟
نميدانم به خدا نميدانم

mona:only...
ما را در سایت mona:only دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mona mona01 بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1392 ساعت: 14:43