قصه عشق به روایت تصویر

ساخت وبلاگ



من سرم توی کار خودم بود ..


بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...



اون این شکلی بود !



ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..


من یه کادو مثل این بهش دادم



وقتی اون هدیه من رو پذیرفت، من اینجوری شدم!



ما تقریبا همه شب ها، با هم گفت و گو می‌کردیم .



و این وضع من توی اداره بود ..



وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می‌کردند ..



و من اینجوری بهشون جواب می‌دادم ..




اما روز والنتاین، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..



و من اینجوری بودم ...



بعدش اینجوری شدم ...



احساس من اینجوری بود ..



بعد اینجوری شدم ...



mona:only...
ما را در سایت mona:only دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mona mona01 بازدید : 111 تاريخ : دوشنبه 31 تير 1392 ساعت: 2:40